مرحله اول عملیات بیتالمقدس بود که در منطقه کرخهنور با لو رفتن عملیات و دادن تعدادی مجروح و شهید، عقبنشینی کردیم. یکی از بچههای اصفهان به نام حسین که 19 ساله بود، پای چپش از مچ قطع شده بود. ما بعد از سه روز، متوجه او در آن طرف رودخانه شدیم. به اتفاق برادر اصغری اعزامی از رشت، از روی پل متحرک عبور کردیم و او را به هر نحوی که بود، به سنگر بردیم. وقتی از او پرسیدم: این سه روز بدون آب و غذا و با وجود خونریزی شدید چطور زنده ماندی؟ گفت: هر وقت احساس گرسنگی و تشنگی میکردم، یک آقایی که عمامه سبز بر سر داشت، میآمد و به من رسیدگی میکرد. با شنیدن این کلام همگی سر و روی حسین را غرق بوسه کردیم. |
بروید دنبال کارتان
از بلند گو اعلام کردند جمع شوید جلو تدارکات و پتو بگیرید. هوا به اندازه کافی سرد بود.که فرمانده گردان با صدای بلند گفت: کی سردشه؟ همه جواب دادند: دشمن. گفت: بارک الله. معلوم می شود هنوز سردتان نیست بفرمایید بروید دنبال کارتان. پتویی نداریم به شما بدهیم!
از کتاب فرهنگ جبهه جلد سوم (شوخ طبعی ها) نوشته سید مهدی فهیمی